معلم برای سفید بودن برگه نقاشی ام تنبیهم کرد و همه خندیدند! اما من خدایی را کشیدم که دیدنی نبود
امواج زندگی را بپذیر حتی اگر گاهی تو را به عمق دریا ببرند
آن ماهی آسوده که همیشه بر سطح آب میبینی مرده است
گاهی آنکه سراغی از تو نمیگیرد دلتنگترین برای دیدنت است و از شکاف چشمانش به
نبودنت خیره میشود
همیشه آنکه تو او را نمی بینی نامهربان نیست
کودکی پشت پنجره نشسته بود دید داره بارون میاد رو به آسمون کرد و گفت: خدایا گریه
نکن من که پیشتم درست میشه...