دنیای یاسمین

دنیای یاسمین

بااااااااااالبخند واااارد شویییییییید!!! :)))
دنیای یاسمین

دنیای یاسمین

بااااااااااالبخند واااارد شویییییییید!!! :)))

دیوار نوشته ها

مادر خسته از خرید برگشت و به زحمت ، زنبیل سنگین را داخل خانه کشید .

پسرش دم در آشپزخانه منتظر او بود و میخواست کار بدی را که تامی کوچولو انجام داده ، به مادرش بگوید .

وقتی مادرش را دید به او گفت: « مامان ، مامان ! وقتی من داشتم تو حیاط بازی میکردم و بابا داشت با تلفن صحبت می کرد

تامی با یه ماژیک روی دیوار اتاقی را که شما تازه رنگش کرده اید ، خط خطی کرد ! »

مادر آهی کشید و فریاد زد : « حالا تامی کجاست؟ » و رفت به اتاق تامی کوچولو.

تامی از ترس زیر تخت خوابش قایم شده بود ، وقتی مادر او را پیدا کرد ، سر او داد کشید : « تو پسر خیلی بدی هستی » و بعد تمام ماژیکهایش را شکست و ریخت توی سطل آشغال .

تامی از غصه گریه کرد.

ده دقیقه بعد وقتی مادر وارد اتاق پذیرایی شد ، قلبش گرفت و اشک از چشمانش سرازیر شد .

تامی روی دیوار با ماژیک قرمز یک قلب بزرگ کشیده بود و درون قلب نوشته بود: مادر دوستت دارم!

مادر درحالیکه اشک میریخت به آشپزخانه برگشت و یک تابلوی خالی با خود آورد و آن را دور قلب آویزان کرد.

بعد از آن ، مادر هرروز به آن اتاق می رفت و با مهربانی به تابلو نگاه میگرد!   

نظرات 2 + ارسال نظر
NEGAR چهارشنبه 3 مهر 1392 ساعت 16:07

akhey aziiiiizaam

ممنون از حضورت نگارجون

الهه سه‌شنبه 2 مهر 1392 ساعت 12:53 http://elahebahrame.blogfa.com

خیلی قشنگ بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد