دنیای یاسمین

دنیای یاسمین

بااااااااااالبخند واااارد شویییییییید!!! :)))
دنیای یاسمین

دنیای یاسمین

بااااااااااالبخند واااارد شویییییییید!!! :)))

پست خداحافظی

سلام دوستای گلم

دوستان مجازی ک ی سال کنارم بودن و بهم سرمیزدن

خیلی وقته ک آپ نکردم و دیگه نتونستم بیام

شرمندم ک نتونستم ب دوستایی ک بهم سرزدن سربزنم ببخشید

یک سالی شد ک من این وبو ساختم برای شما دوستانی ک داستان هایی بخونین و شاید در گوشه ای از زندگیتون استفاده کنید

اول مخصوص از محدثه جونم اولین دوست مجازیم عذرخواهی میکنم ک تولدش نبودم ک تبریک بگم شرمنده گلم اگه دیر شده ببخش ولی تولدتت مبارک خانم:) امیدوارم ب تموم آرزو های قشنگت برسی

وبلاگم ی ساله شد و حالا دارم میرم و وب و مطالب در اختیار شما

ممنونم از همه اونایی ک ب وبم سرزدن و نظر گذاشتن

برام دعاکنید امسال پیش دانشگاهی میخونم معلوم نیس دیگه کی بتونم بیام اما حتما گاهی سرمیزنم امیدوارم زندگیتون شیرین باشه و هرروز شاد باشید و بخنید 

دلم براتون تنگ میشه...

این پست آخرمه هرکس ب وبم اومد ب مطالب های قبلی هم سربزنه

هرروزتون پر از اتفاق های زیبا و قشنگ شادباشین

برای منم دعاکنید مرسی من رفتم تا...

خدا به همراه همگیتون 

خداحافظ...............

شب قدر

 فرشته ها برای آزادی انسان ها از دستان شیطان و بخشش معاصی و بردن آنها به ملکوت مسابقه داده و منتظر ندای بنده خدا هستند. 

 (اللهم لبیک) التماس دعا

گاهی کودکان از ما خیلی بزرگ ترند

مرد ثروتمندی تعریف میکرد که روزی با یک ماشین گرانقیمت که برادرم برای روز تولدم هدیه کرده بود در پمپ بنزین بودم و پسرک ژنده پوش فقیری که شیشه ماشینها را پاک میکرد شروع به پاک کردن ماشین من شد پولی به او دادم و گفتم این ماشین را برادرم به من هدیه داده . ناگهان اشک در چشم پسرک حلقه زد گفتم چی شد؟ دوست داشتی تو هم برادری داشتی که به تو چنین هدیه ای میداد؟ گفت نه دوست داشتم می توانستم من هم به برادرم چنین هدیه ای بدهم  

گاهی مث مداد سفید باش

همه ی مداد رنگی ها مشغول بودند…به جز مداد سفید…هیچ کسی به او کار نمی داد…همه می گفتند: تو به هیچ دردی نمی خوری” …یک شب که مداد رنگی ها…توی سیاهی کاغذ گم شده بودند…مداد سفید تا صبح کار کرد…ماه کشید…مهتاب کشید…و آنقدر ستاره کشید که کوچک وکوچک و کوچک تر شد…صبح توی جعبه ی مداد رنگی…جای خالی او…با هیچ رنگی پر نشد...