اهالی روستایی تصمیم گرفتند که برای نزول باران دعا کنند. روزی که تمامی اهالی برای دعا در محل مقرر جمع شدند فقط یک پسر بچه با چتر آمده بود... این یعنی اعتقاد...
اعتقاد را می توان به احساس یک کودک یکساله تشبیه کرد که وقتی شما آنرا بالا پرتاب می کنید او میخندد... چرا که یقین دارد شما او را خواهید گرفت این یعنی اعتماد...
هرشب ما به رختخواب می رویم بدون اطمینان از اینکه روز بعد زنده از خواب بیدار شویم. ولی شما همیشه برای روز بعد خود برنامه دارید این یعنی امید...
زندگی
همانند مرد یخ فروشی است
که می گفت:
نخریدند ولی تمام شد .
http://koyeasheghi.ibsblog.ir/
http://istgaheshadi1391.blogsky.com/
http://eshgh10.blogsky.com/
احسنت زیبا بود اما شنیده بودمش
مرسی
عالیییییییییییییی بود عزیزم
میسی نرگس جون
خیلی قشنگ بود عسیسم دلم برای داستانای و متنات تنگ میشه یاسمین جان مراقب خودت باش بوووووووووووووس
الهی ساراجون 20 روز امتحانات بیشتر نیست عزیزم میام
درود یاسمین خانوم ، خوبین ؟
مرسی از شما ؛ یلدای شما هم امیدوارم بهتون حسابی خوش گذشته باشه !
ایشالله، دارم دق می کنم نیوشام توی خونه مریض افتاده و ...
سلام ممنونم
آخی انشاا... که خیلی زود حالش خوب میشه