گنجشک به خدا گفت:لانه ی کوچکی داشتم،آرامگاه خستگیم؛سرپناه بی کسیم،توفان تو آن را از من گرفت،کجای دنیای تو را گرفته بود؟؟؟
خدا گفت:ماری در راه لانه ات بود،تو خواب بودی،باد را گفتم لانه ات را واژگون کند،آنگاه تو از کمین مار پرگشودی!!!
__چه بسیار بلاها که از تو به واسطه ی محبتم دور کردم و تو ندانسته به دشمنیم برخاستی....
بن کل همه داستانات عالیه یاسمین جان ممنون اساسی
خواهش لطف داری داداش
یاسمین عزیز برو تو سایت ایران بیست عضو شو به این ادرس
{iran20.com } سایت بسیار خوب و فرهنگی هست/ البته خدمتت بگم دوستی با پسرا را زیاد قبول نکن با خانما دوستی کن/ از مطالبش استفاده کن/ منم اونجا پروفایل دارم مطالب زیادی هست به این ادرس///http://iran20.com/friend/profile/abbas45
ممنون داداش اگه فرصت کردم حتما میرم
موفق باشید
سلام یاسمنم
خوبی ابجی؟؟
وای خیلی قشنگ مینویسی
ابجی منتظر حضور گرمت هستم
ممنونم کوثرجون
چشم حتما
ممنون از حضورت
عجببببببببببببببببببببببببببببببببب
ابجی تو نظرات وبت اسم عمو تخریب چی اومده مواظب باش اینا خطرناکنا
چرااااااا؟؟؟؟؟؟؟
سلام بانو...
ممنون خیلی پست قشنگ و دلنشینی بود...
واقعا بعضی از وقایع که برای ما پیش میاد جز رحمت چیز دیگری نیست ... وای بر حال ما که به جای شکر همیشه گلایه کردیم...
در پناه حق
ممنون داداش
like